فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

نازدونه

خواب شیرین وزیبای نازدونه

یک روز بعدظهر که خوابیده بودم .درخواب دیدم که مادرم داره صدا میزنه فاطمه خانم پاشو توی قرعه کشی سفر خانه خدا به اسممون دراومده .من  خیلی خوشحال بودم که میخواهم به خانه خدا بروم .  ولی وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که خوابم درست بوده  با این تفاوت که بنام  ما در قرعه کشی خونه درامدبود.
21 خرداد 1390

یک خاطره ا ز روز اول پیش دبستانی نازدونه

 روز اول مهر پنجشنبه بود.    من ومامان و بابا به مدرسه رفتیم وقتی وارد مدرس ه شدم با راهنمایی ناظم مدرسه درصف امادگی ایستادم  . وبعداز مراسم اغاز سال تحصیلی اعلام کردند   که بچه های پیش دبستانی به خانه بروند وشنبه بییایند ومن باتعجب گفتم شنبه یعنی   چه. وبعدها فهمیدم  که شنبه یکی ازاسمهای  روزهای هفته است.
21 خرداد 1390

خاطره یک روز بیاد ماندنی نازدونه

یک روزصبح که از خواب بیدار شدم  وقتی به داخل حیاط رفتم جوجه کلاغی را دیدم که داخل حیا ط است   تا صبح انرا درقفس نگه داشتم ولی صبح زود با سرو صدای مامان وبابای او بیدار شدم که حیاط خانه را روی سرشان گذاشته بودند  من وبابا رفتیم جوجه را از قفس ازاد کردیم  ولی انها نتوانستند او را با خود ببرند . تاعصر او داخل حیاط   اب دونه میخورد  وقتی که بابام رقت که او رابگیره وبه بلای پشت بام ببرد ناگهان به داخل خونه امد ورفت زیر تختم قایم شد .ومنهم که خیلی ترسیده بودم انقدر حیغ زدم که همه خبر دار شدند  در ان لحظه بابام انو گرفت وبیرون روی دیوار حیاط گذاشت   وپدرومادر او با خوشحالی تمام  اورابرذند ومنهم از انروز ...
20 خرداد 1390

شعری همیشگی نازدونه

بگو             خدا بی همتاست                              او خالق  انسانهاست       خدا که چاره سازه         از همه بی نیازه   او بچه کسی نیست    کسی هم بچه ااش نیست      حلا بگو تو دنیا کی هست شبیه خدا         صد افرین مرحبا شبیه    نداره خدا      
20 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نازدونه می باشد